مطالب زیر توسط افشاگر نوشته
شده است!
روزگار عجیبی است
|
|
روزگار عجیبی است
1 ) چند روز پیش داشتم از خیابان سنگی عبور مکردم که در مسیرم به طرف میدان امام از درمانگاه محمد رسول اله می گذشتم که در پیاده رو یک پیر مردی ،پتو پیچ شده بود و یک بالیشت زیر سرش گذاشته و جلوی درب درمانگاه خوابیده ، چند لحظه ای ایستادم متوجه شدم که این بینوا مریض است و بعد از چند دقیقه توسط سه نفرگوشه های پتو را گرفته و داخل ماشین ( پژو 405 ) قرار دادند ، حدس زدم که او را می خواهند به بیمارستان ببرند.حال تعجب می کنم که چرا دکتر درمانگاه بالای سر بیمار نبود. دوم اینکه کنار درمانگاه ساختمان ماشینهای اورژانس ( آمبولانس) ایستاده اند و با وجود چنین بیماری حاظر به جابجائی این بینوا نشدند.
2 ) یکی از دوستان چند روز پیش به فروشگاه رفا ء واقع در بهمنی برای خرید به همراه خانواده رفته بعد از کلی گشت و گذار در فروشگاه و خرید مواد مصرفی برای منزل حال در بین مواد غذائی یک قوطی رب گوجه فرنگی نیز خریده بودند .هنگام مصرف درب آن را باز کرده متوجه شده که بجای رب گوجه گریس ( مشتقات نفتی ) درون قوطی بوده .اول که من مشاهده کردم فکر کردم که رب گوجه فاسد شده اما وقتی دوستم گفت که خوب نگاه کن و مقداری از آن بیرون آوردم دیدم که واقعا رب گوجه جدید است . پس بشتابید که فروشگاه رفاء حراج کرده .
|
 |
نظرات شما ( ) |
|
|